پدر+بزرگ=عشقراحله رفیعی : و من ،نوهی ارشدت،خوب این جمع را از بَرم.این جمعی که به سوگ پرواز ناگهانیات، نشسته اند.باورش برای همهی ما سختو دردناک است.ومن،نوهی بزرگ تو،بیش از همیشه تابو توانم را از دست داده ام؛چرا که نیمی از هویتم را از تو وام گرفتهام اما با رفتنت من، خودم را باخته ام.با چشمانی که روزی صولتت را نظاره گر بود،پیکر در تابوت خوابیده ات را دیدم.تو را با خود میبردند و من نمیتوانستم مانع گذرت شوم.گویی خودت هم علاقه داشتی تا زودتر به آرامگاه ابدی ات بپیوندی که لبخند بر چهرهی بی روحت ،نقش بسته بود.دستانم از زبری تابوتی که تنت را در برگ,پدر بزرگ,پدربزرگ و مادربزرگ,پدربزرگ رفت,پدربزرگ عزیزم,پدربزرگم رفت,پدربزرگ شعر,پدر بزرگ رستم,پدربزرگ بد,پدربزرگ اردشیر بابکان,پدر بزرگم ...ادامه مطلب